شاه سليمان صفوي كه داراي هفت پسر بود پس از 28 سال سلطنت درگذشته بود و پيش از آن، چنين وصيت كرده بود: "با اين كه سلطان حسين فرزند ارشد من است، به دليل حُجب و كمرويي و علاقه مندي اش به عُزلت و تن آسايي (تن آساني)، و عدم تبحّر در امور كشوري و نداشتن تجربه در سياست و تنظيم امورات ارتش، به مصلحت مملكت و ملت است كه سلطان مرتضي [پسر كوچكتر] شاه شود ...."، ولي وزير اعظم و بيشتر درباريان كه مادرانشان گرجستاني بودند! به منظور رسيدن به مقاصد مادي خود و از دست ندادن قدرت، وصيت شاه متوفي را تحريف كردند و 14 آگوست 1694 اعلام داشتند كه شاه سليمان وصيت كرده كه بزرگان كشور از ميان سلطان حسين صلحجو و آرام و سلطان مرتضي سختگير و رزمي يكي از انتخاب كنند و از آنجا كه سلطان حسين بزرگتر و مردي حليم است وي را انتخاب كرده ايم!.... «تاريخ» نشان مي دهد كه اين انتخاب مغرضانه، كشور را در آستانه نابودي قرار داده بود كه نادر آن را نجات داد.
ضعف شاه سلطان حسين و انتصابات نادرست او از جمله سپردن فرمانداري قندهار به يك گرجستاني كه آشنا به آداب و رسوم و خلق و خوي ساكنان محل نبود باعث وقوع جنگ داخلي خونيني شد كه به زوال صفويه انجاميد. انتصاب گرگين خان گرجي به فرمانداري قندهار (به توصيه مقامات گرجستاني دربار) تنها به خاطر به اسلام گرويدن او و نوعي پاداش بود.
ميرمحمود قندهاري (غليجاني يا غليزايي) كه با مختصر نيرويي در اكتبر سال 1713 ميلادي اصفهان را تصرف كرد، قبلا دو بار كرمان را متصرف شده بود، يك بار در سال 1709 و بار ديگر در سال 1711 (دو سال بعد از آن) كه بار اول، شهر كرمان به دست قندهاريهاي ميرمحمود غارت شده بود.
No comments:
Post a Comment