Pages

Thursday, July 28, 2011

ناپلئون چگونه جنگ تاریخی را فتح کرد؟

بناپارت شگفت‌انگیز

این جنگی است که در دانشگاه‌های نظامی دنیا تدریس می‌شود. جایی که ناپلئون نابغه با یک حرکت استثنایی ، سه دشمن را مات کرد. اما در جنگ اوسترلیتزچه اتفاقی افتاد؟

اوایل قرن نوزدهم، اروپا در پیچیده‌ترین روزهای تاریخ خود بود. از یک‌سو اتریش، پس‌از وقوع انقلاب کبیر در فرانسه و با مقاومت شکست‌ناپذیر دربرابر امپراتوری عثمانی تبدیل به قدرت اصلی اروپای مرکزی شده ‌بود و تحت سفارش‌ها، حمایت‌ها و امتیازهای انگلستان با روسیه و سوئد هم‌پیمان شده‌بود (معروف به اتحادیه سوم Third Coalition) و در سوی دیگر فرانسه- یعنی آن‌طرف دریای مانش- انگلستان قصد تحکیم فرمانروایی خود بر دریاها را داشت و با صرف صدها کیلو طلا قصد داشت تا شاهزاده‌نشین‌های پروس (آلمان) را نیز به اتحاد ضدفرانسه تشویق کند؛ اتفاقی که در صورت وقوع، شکست فرانسه را اجتناب‌ناپذیر می‌کرد. در چنین شرایطی امپراتور جنگجوی فرانسه، ناپلئون بناپارت،  تصمیم گرفت تا پیش از آنکه شاهزاده‌نشین‌ها به اجماع برسند، با شکست‌دادن روسیه و اتریش اتحاد شوم را نابود کرده و از گشایش یک جبهه جدید از سوی ژرمن‌ها جلوگیری کند.

ناپلئون که نگران اتحاد آلمانی‌ها علیه خودش بود، تصمیم گرفت براین دسیسه انگلیسی‌ها پیش‌دستی کرده و قدرت‌های اصلی اروپا را که می‌توانستند حامی شاهزاده‌نشین‌های پروسی شوند، تضعیف کند. برای همین مجبور شد نقشه حمله به انگلستان را موقتا به قفسه کارهای با اولویت کمتر بسپارد. او که توانسته‌ بود با فتح وین- پایتخت افسانه‌ای اتریشی‌ها که سال‌ها با تمام قوا در برابر عثمانی‌ها ایستاده بود- توان خود را به‌رخ رقبا بکشد،  72هزار نفر از ارتش‌اش (Grande Armée) را برای نبردی پیش‌دستی‌جویانه رهسپار شمال‌شرق کرد. همزمان روس‌ها هم برای مقابله با ناپلئون به سمت غرب حرکت کردند. اما نیروهای ارتش امپراتوری اتریش به همراه متحدان روسشان سرجمع 92هزار نفر می‌شدند. دو سپاه در حوالی شهر «برون» در باواریا (بخش جنوبی آلمان که الان در جنوب شرقی جمهوری چک است) به‌هم رسیدند. ناپلئون با توجه به تعداد نفرات دوطرف می‌توانست در شهر بماند و با دشمن درگیر شود. ولی زمان به نفع انگلستان بود و اخبار حاکی از آماده‌سازی‌های اولیه در ارتش پروس بود. ناپلئون ترجیح داد تا با خروج از شهر، اتریشی‌ها و روس‌ها را به نبرد ترغیب کند. البته او برای آنکه هرچه بیشتر دشمنانش را مجبور به نبرد کند، دست‌ به مقدمه‌چینی‌هایی برای برگزاری یک‌سری مذاکرات صلح زد، زیرا به‌درستی می‌دانست که این‌کار باعث می‌شود که دشمن به‌تصور ضعف قوای ناپلئون، حمله را هرچه زودتر در دستور کارش قرار دهد. البته این پیشنهاد درمیان متحدان ناپلئون به‌عنوان نشانه‌ای روشن از ضعف فرانسه هم تعبیر شد. به‌عبارت بهتر ناپلئون مانند یک شطرنج‌باز حرفه‌ای، علاوه ‌بر تکان‌دادن مهره‌های خود، کاری می‌کرد که حریف طوری برنامه‌ریزی و بازی کند که او می‌خواست. البته این کارهای ناپلئون آثار دیگری هم داشت. مثلا درمیان فرماندهان و مارشال‌های ارتش فرانسه هم شک و دودلی موج می‌زد؛ تاجایی‌که حتی بعضی از آنها نگرانی خود از درگیری با قوای بزرگ متحدان را با فرمانده درمیان گذاشتند ولی ناپلئون محکم جوابشان را داد. او مغرورتر از آن بود که بخواهد در مقابل روس و اتریش جا بزند.


 خط آتش فرانسوی‌ها

بامداد دوم دسامبر 1805، چادر فرماندهی ارتش اتریش مانند هیچ شب دیگری نبود. فرماندهان و افسران درحال ارائه راهکارهای خود برای چگونگی حمله و درگیری با ارتش فرانسه بودند زیرا شروطی که روز قبل ناپلئون قبول کرده‌ بود تا به‌عنوان پیش شرط مذاکرات باشد، همه افسران اتریشی و اشراف روس را مجاب کرده‌ بود که ناپلئون برای یک نبرد بزرگ آماده نیست. هرچند تزار الکساندر اول برای آغاز نبرد دودل بود.
ناپلئون نیروهای خود را در اطراف دو تپه مرتفع «سانتون» و «زوران» آرایش داده‌ بود. او توپخانه پرقدرتش را بربلندی این دو تپه مستقر کرد تا بتواند حداکثر استفاده را از آتش مهیب 150 توپ جهنمی خود ببرد. برای جلوگیری از حمله دشمن به توپخانه هم با قراردادن واحدهای پرقدرت ژنرال لن (Lannes) در جناح چپ توپخانه و سپردن مرکز به سردار بزرگی به ‌نام وندمه (Vandamme)، سپاه خطوط مستحکمی را در این ناحیه به‌وجود آورد. ولی در چیدمان سردار بزرگ یک مشکل بزرگ وجود داشت، او با درنظرگرفتن آبگیر کوچک کوبلنیتز (Kobelnitz) به‌عنوان یک سد دفاع طبیعی، تعداد بسیار کمی از واحدهای خود را برای دفاع از جناح راست آماده کرده بود (حدود 6000نفر). ناپلئون یک نیروی ذخیره بزرگ هم پشت خط مقدم قرار داد. به‌نظر می‌رسد که او قصد انجام یک دفاع چند مرحله‌ای را داشت. شاید هم به‌دلیل نارضایتی‌های افسرانش در شب‌های قبل، نگران شورش سرداران  خود بود. به‌هرحال او ترجیح داد ژنرال‌های بزرگی مانند برنادت و سولت را در کنار خود قرار دهد و بخش‌های مستقل سپاه را به آنها نسپارد. در اردوی اتریش و روس، «ترس ناپلئون از شورش افسران» تنها سناریوی منطقی برای چیدمان بناپارت بود؛ سناریویی که خیلی به مذاق فرماندهان قوای متحد خوش‌ می‌آمد.



برنامه متحدین برای حمله به فرانسوی‌ها

با توجه به چیدمان فرانسوی‌ها، قوای متحد تصمیم گرفت تا در یک حمله برق‌آسا جناح راست ارتش فرانسه را درهم بکوبد و سپس با ایجاد یک هلال دور قوای فرانسوی و فرو ریختن آتش سنگین توپخانه بر آنها که بعد از چنین حمله‌ای قطعا متراکم خواهند شد، تلفات سنگینی را به آنها وارد آورد. پس‌ از آن با حرکت به‌سمت وین، با قطع خطوط ارتباطی و لجستیکی، فرانسوی‌ها را محاصره کرده و آنها را از لحاظ تدارکات با مشکل روبه‌رو کند. این عمل باعث می‌شد تا ناپلئون از قوای مهاجم تبدیل به نیروی مدافع شود. هرچند قطعی نبود که این پیروزی درصورت وقوع بتواند فرانسه را به طور کامل به‌ زانو درآورد ولی بدون شک برای متقاعد‌کردن پروس و چند ده‌هزار مرد جنگی برای ورود به اتحادیه کافی بود. در عین‌حال قوای کمکی دیگری نیز از روسیه درحال حرکت بود و این پیروزی روحیه آنها را دوچندان می‌کرد. این اتفاقات تنها دو هفته بعد از نبرد ترافالگار اتفاق می‌افتاد. پس اتریش و روسیه در این فکر بودند که همان‌طور که انگلیس با شاهکار دریاسالارفلسون، ناوگان دریایی انقلاب را به‌طور کامل نابود کرد، وقتش رسیده که نیروی زمینی آنها هم طعم شمشیر اتحادیه را را به ناپلئون بچسباند.

No comments:

Post a Comment