Pages

Thursday, July 28, 2011

بررسى ۱۰۰ جنگ بزرگ تاريخ-1


على غفورى

(قسمت اول)
«جنگ را هيچ كس دوست ندارد. در جنگ ، پدران پسران را به خاك مى سپارند حال آنكه در صلح، پسران پدران را»!

كرزوس پادشاه ليديه
بسيارى از مردم جنگ را امرى عبث و قابل اجتناب مى دانند و كمتر كسى آن را دوست دارد. شايد نظاميان، بويژه نظاميان كاركشته و جنگديده بيش از ديگران ازجنگ دورى كنند.
كسانى كه سابقه مبارزه در ميادين جنگى را دارند، بخوبى به خاطر مى آورند در ميدان نبرد، مرگ انسانها بسيار ساده اتفاق مى افتد و سربازان خيلى زود به مرگ همقطاران، دوستان و حتى برادران خود عادت مى كنند اما همين افراد به محض تغيير شرايط و پايان جنگ پى مى برند كه در جنگ چه برآنها گذشته و چه بر سر دشمنان خود آورده اند. اما از يك نكته هيچ وقت نمى توان فرار كرد جنگ اجتناب ناپذير است. شايد ضرورى نباشد اما اگر زمان رخ دادن آن برسد، هيچكس نمى تواند مانع اجماع آن شود.
نظاميان نقطه آغاز جنگ را سياستمداران مى دانند و سياستمداران برعكس آنان جنگ را در نتيجه علامتهاى غلط نظاميان ذكر مى كنند اما امروز ۵ عامل ديگر نيز به اين دو عامل اضافه شده است. افكار عمومى، گاهى افكار عمومى جنگ را مى طلبد.
بررسى تاريخ جنگ نشان مى دهد پس از مدتى تخاصم لفظى و يا دست اندازى هاى محدود، شعله جنگ ناگهان بين دو يا چند ملت شعله ور و كشور، قاره و يا دنيايى به آتش كشيده مى شود. دليل بروز نبردها ساده و گاهى كم اهميت جلوه مى كند اما واقعيت چيز ديگرى است. دليل بروز نبرد مربوط به يك يا چند عامل ساده نيست. ده ها و يا شايد صدها سال باعث انباشت كينه ملتها عليه يكديگر مى شود و آن زمان كه وقت فورانى خشم فرا مى رسد، كسى نمى تواند مانع وقوع نبرد شود. همه چيز مانند بازى «دومينو» برهم مى ريزد و حوادث زنجير وار رخ مى دهد.
گم شدن يك زن، حركت يك واحد جنگى به داخل خاك كشور مقابل، شليك يك گلوله، ترور يك شخص مهم، بروز قحطى، بى احترامى به يك ملت، نحوه استفاده از يك رودخانه مشترك، بندر مشترك، منبع انرژى مشترك، استناد به يك ادعاى كهنه ارضى، استمرار يك نژاد تحت ستم، علايق نژادى، شوونيستى، راسيستى، ايدئولوژيكى و دهها دليل ديگر!
اما ملتهاى خسته از جنگ پس از آنكه جنگى را به پايان رساندند تا سالها و دهه ها تمايلى به جنگ ندارند. آنها به دنبال صلح مى روند و در صلح پيشرفت مى كنند و قدرتمند مى شوند تا آنكه مجدداً با خسته شدن از زندگى در صلح، جنگ را آغاز مى كنند معمولاً يك نسل تا زمانى كه خاطرات ناراحت كننده جنگ را در حافظه دارد، علاقه اى به نبرد نشان نمى دهد. اما جنگها ويژگى ديگرى نيز دارند و آن مرگ قهرمانان است. معمولاً در جنگها «بهترين ها» دليرانه مى جنگنند و كشته مى شوند. آنها ناگزير از جنگيدن هستند و همين قهرمانان بعدها تبديل به اسطوره هاى ملتها مى شوند. البته جنگ يكسره پديده اى منفى نيست.
جنگ سبب رشد خلاقيتها، افزايش دلاوريها و بروز اخلاق مردانه مى شود. جنگ ادبيات مى سازد. «گذشت» مى آموزد و از خود گذشتن! . اما بى ترديد مردان جنگ ديده اولين مخالفان جنگ هستند چرا كه ديگر طاقت به خاك سپردن همقطاران خود را ندارند.
* * *
مجموعه ۱۰۰ جنگ بزرگ تاريخ با اين هدف تدوين شده كه بتواند در قالب يك مجموعه اطلاعاتى درباره جنگهاى بزرگ تمدن بشرى به خوانندگان بدهد. اما اين ۱۰۰ جنگ چگونه از ميان هزاران جنگ تاريخ بشر انتخاب شده؟ مى توان اذعان داشت، اين مجموعه ممكن است كامل نباشد و ايرادات فراوانى بتوان بر آن گرفت. اما نگارنده اين اعتقاد را دارد كه حداكثر تلاش خود را براى بازشناسى ۱۰۰ جنگ بر گزيده تاريخ به كار گرفته است.
جنگهايى كه در اين مجموعه جمع آورى شده، همگى بر تاريخ سياسى كشورها، ملتها و حتى جغرافياى سياسى دنيا تأثير گذارده اند.
رخداد برخى از اين جنگ ها سبب مرگ تمدنها، دولتها و ملتها شده و برعكس ملل ديگرى را به سرورى رسانده است. اما قبل از مطالعه اين مقالات، نكاتى را بايد به خوانندگان محترم گوشزد كرد.
۱-  اطلاعات موجود در باره برخى جنگها ممكن است اندك به نظر برسد اما دليل توضيح اندك پيرامون آنها ابتدا بضاعت محدود علمى نويسنده است و دوم نبود منابع و مآخذ در دسترس.
۲-  در انتخاب جنگها، عنصر اول انتخاب «تأثير بر جريان تاريخ» بوده و شدت نبرد، دلاورى جنگاوران و مدافعان عوامل بعدى در نظر گرفته شده اند، به همين دليل گاهى بررسى دلايل بروز جنگ و تغيير جغرافياى سياسى منطقه وقوع جنگ، طولانى تر از پرداختن به خود آن بوده است.
۳-  بررسى بسيار دقيق و موشكافانه جنگها نياز مند صرف سالها وقت و بكارگيرى تيمهاى ورزيده كارى است و نگارنده اذعان مى كند اين امر از بضاعت او خارج است اما نكته مهم اين است كه محصول چنين تحقيقى شايد مجموعه اى چند ده جلدى شود كه اگر چه ارزش آكادميك خواهد داشت اما شايد فراتر از نياز هزاران خواننده علاقه مند نظير دانش آموزان، جوانان و ساير اقشار جامعه باشد. لازم به ذكر است به دليل آنكه ۲ قسمت اول اين مجموعه با عنوانهاى «سقوط دولت آشور» و «فتح بابل» پيش از اين در يكى از نشريات كشور مورد استفاده قرار گرفته، در اين مجموعه جنگهاى سوم و چهارم يعنى نبرد «ليديه» و جنگهاى «مدى» مورد مطالعه قرار گرفته است.
جنگ ايران و ليديه
كوروش پس از پيروزى هاى درخشان در مرزهاى شرقى اكنون متوجه مرزهاى شمال غرب و غرب خود شد. ليديه قدرتى كه بايد از سر راه كنار گذاشته مى شد، از غرب به مديترانه، از شمال به درياى سياه و درياى مرمره و از شرق به قزل ايرماق كنونى مى رسيد. به گفته پيرنيا نويسنده كتاب تاريخ ايران باستان ليدى ها سواره نظامى بسيار قوى داشتند و به دليل ثروت فراوان خود اكثراً از نيروهاى مزدور يونانى استفاده مى كردند. ليديه در زمان آليات، فرمانرواى پرقدرت لودى، قدرت زيادى داشت. اين قدرت گرفتن مصادف شد با قدرت گرفتن هوفشتر (فاتح نينوا) در ماد. هوفشتر پس از آنكه مرزهاى كشور خود را مستحكم كرد، در ۵۹۲ ق.م به بهانه اى نه چندان مهم آماده نبرد با آليات شد. جنگ ماد و ليديه (لوديه) در زمان خود يكى از نبردهاى خسته كننده بى سر انجام بود. اين نبرد ۷ سال به طول انجاميد و آنطور كه در تاريخ آمده، در سال هفتم نبرد و در ماه مه ۵۸۵ ق.م خورشيدگرفتگى دو پادشاه را از ادامه نبرد بيمناك كرد و دو پادشاه با پا در ميانى بخت النصر پادشاه بابل صلح كردند. پس از اين جنگ طولانى بين پارس ها و لودى ها يا ليدى ها ۳۵ سال جنگى نبود تا آنكه كوروش در ۵۵۰ ق.م پس از تسخير همدان در غرب، اكنون به نزديكى مرزهاى ليديه رسيده بود. كرزوس پادشاه ليديه كه از قدرت گرفتن پارس در شرق نگران بود، به خيال خود سعى كرد با پيشدستى در جنگ،  با كمك مردان جنگى بابلى و مصرى از پيشرفت كوروش جلوگيرى كند. او براى آنكه خاطر جمع باشد كار درست را انجام مى دهد، مأمورى به معبد دلفى فرستاد تا از غيب گوهاى آن بپرسد اگر به پارسيان حمله كند،  چه خواهد شد كه غيبگو پاسخ داد «دولت مقتدرى را شكست خواهد داد.» از طرف ديگر خيانت فرستاده يونانى كرزوس كه قرار بود براى جمع آورى نيرو به يونان برود، سبب شد كوروش از قصد كرزوس آگاه شود و آماده لشكر كشى به ليديه شود.
در ۵۴۹ ق.م دو سپاه در محل مرتفعى به نام پتريوم درگير نبرد شدند و به دليل جنگاورى مردان دو طرف نبرد، پس از هفته ها به نتيجه اى نرسيد. پس از اين زمان بود كه فرمانرواى ليديه مرتكب اشتباهى بزرگ شد. كرزوس به گمان اينكه فرا رسيدن زمستان جنگ را ناممكن مى كند به سارد بازگشت غافل از آنكه كوروش قصد دارد پس از صلحى تاكتيكى با بابل، به هر قيمتى نيروهاى لودى را شكست دهد. البته سرپرسى سايكس در كتاب خود مى نويسد: «ليدى ها در پتريه به واسطه كثرت نفرات پارسيان مغلوب شدند و كرزوس شبانه به سارد فرار كرد و حتى آبادى هاى سر راه خود را خراب كرد تا مانع پيشرفت پارسيان شود. وى آنقدر به عدم حمله كوروش مطمئن بود كه بخشى از نيروهاى خود را مرخص كرده و به متفقين خود گفت كه نبرد را تا بهار به تعويق بيندازند.»
اما كوروش با حركتى عجيب تصميم گرفت خطوط تداركاتى خود را طولانى كرده و آن را تا سارد در غرب آسياى صغير امتداد دهد. فكر پادشاه بزرگ هخامنشى اين بود كه مبارزه هر چه سريع تر با دشمن غافلگير شده با نفرات اندك بهتر از مبارزه با ارتشهاى آزموده و آماده مصرى و ليدى در بهار است.
۵۴۸ ق.م در جلگه صاف هرموس نيروهاى كرزوس و كوروش بار ديگر مقابل هم قرار گرفتند و جنگ سختى در گرفت. كرزوس كه برگ برنده خود را سواره نظام مى دانست، با به حركت درآوردن سواره نظام خود، نيروهاى پياده پارسى را با خطر مواجه كرد اما كوروش براى اسب هاى كرزوس برنامه اى غافلگيركننده داشت.
شتر! بوى شتر سبب رم كردن اسب هاى ليدى شد و سواره نظام ليدى مجبور شدند به جاى ادامه نبرد با اسب، ماننده پياده نظام با ايرانيان بجنگند اما با وجود مقاومت آنها سپاه ليديه از هم پاشيد.
در ۵۴۶ ق.م سپاهيان ايران به اطراف سارد رسيدند. سارد داراى استحكام قلعه وحصارهاى متين بود و ممكن بود نيروهاى پارسى مدتى پشت اين قلعه معطل بمانند اما غفلت مدافعان قلعه سبب ورود مقدارى از سپاهيان كوروش به داخل قلعه شد و آنها درهاى قلعه را براى انبوه مهاجمان باز كردند و به اين ترتيب سارد سقوط كرد. اين بار نيز كوروش سرداران خود را از تخريب شهر حذر داد و حتى خود كرزوس را تا آخر عمر در دربار جاى داد.
سرپرسى سايكس مى نويسد: «اين جنگ البته اهميت دارد چه اگر كرزوس سفاهت نكرده بود، پيروز مى شد و مجراى تاريخ عوض مى شد و اوضاع دنيا به كلى دگرگون مى شد. بارى، مغلوبيت او تنها دولت مرتبى را كه ممكن بود مانع (توسعه) شاهنشاهى آسياى غربى كوروش شود از ميان برداشت و كوروش را داراى مملكتى كرد كه سابق بر آن هيچ دولتى بدان وسعت نرسيده بود.» در واقع پيروزى نسبتاً سريع كوروش بر بزرگترين قدرت دنياى غرب (متمدن) آن زمان سبب باز شدن ناگهانى دروازه هاى جنوب اروپا به روى سپاهيان ايران شد و در حقيقت خلأ قدرت به وجود آمده در آسياى صغير سبب شد ايران قرن هاى متمادى به مقدرات اين منطقه مسلط شود. علاوه بر آنكه اين امپراتورى كهنسال با رسيدن مرزهاى ايران به شمال بابل، مانند هدفى در محاصره همه جانبه ايران قرار گرفت و چنان كه بعدها رخ داد، سقوط ليديه سبب سقوط بابل و مصر نيز شد

No comments:

Post a Comment